دیروز بعد از اذان مغرب خان دایی و زن دایی حمیده و زن دایی ثریا اومدن خونه مون تا از شما کربلایی گل دیداری تازه کنن
خیلی از دیدنشون خوشحال شدیم حیف که بچه ها نیومده بودن ولی قول دادن دفعه بعد حتما با بچه ها بیان
کلی با زن دایی ها بازی کردی .خصوصا زن دایی ثریا
خان دایی سرما خورده بود ، براش معجون درست کردم خیلی بهتر شد
ما با آژانس و شما با کامیون ، رفتیم خونه ی کربلایی مامان جون
عشق کامیون فدات بشم الهی
از دیروز کلی پرتقال زن دایی ثریا برات پوست کنده شما هم نوش جان کردی
فقط به زن دایی حمیده خدمت میکنی میوه میدی بهشون و میگی بحرما ( بفرما ) بخور بخور خوشمزست
همه جملاتت رو یه بار به ترکی یه بارم به فارسی ادا میکنی پسر باهوشم
تو این عکس داری میگی بحرما (بفرما )
چونکه خان دایی عاشق آبگوشت و آش هست و زیاد با برنج میونه ای نداره به مامان جون گفتم برای نهار آبگوشت خوشمزه اش رو میخوایم
ترشی گوجه فرنگی مامان جون که همه عاشقشیم تو عکس نیفتاده
بعد از دیدار از کربلایی مامان جون گل ، مهمون های عزیزمون برگشتن خونه شون و قول دادن به زودی همگی مهمونمون بشن انشاالله ، اصلا راضی به اینهمه زحمت و خرجشون نبودیم ، خدا برامون این دایی های مهربون رو حفظ کنه الهی آمین
امروز تولد دختر دایی آیدا ( دختر زن دایی ثریا ) که تازه نامزد کرده ، بود و بهش تبریک گفتیم الهی خوشبخت و عاقبت بخیر بشه و صد و بیست سالگی اش رو جشن بگیره
سوزی که برف داره ، بارون نداره
خوشگلی و نمکی که تو داری ، هیچکــس نداره عــــــــــــــــــــزیـــــــــــــزدلم
در حال تعقیبات نماز بودم که یهو با این تیپ اومدی روبروم
این دمپایی های روفرشی رو از دایی محمد کش رفتی عاشقشونی
روز دانشجو مبارک دانشجوی خوش تیپ آینده
از شبی که عمه رفته دیگه دارم عادتت میدم تنهایی رو تختت بخوابی ، راستش اصلا نمی تونم ازت دل بکنم بدون بوی تنت و گردنت خوابم نمیاد ولی بخاطر استقلالت در آینده باید زودتر جدا بشیم به غیر از روز اول ، خوب همکاری میکنی فداتشم
از بس این دو سال از تختت بالا پایین رفتی و روش بپر بپر کردی که محافظ تختت رو شکستی
کوچک باش و عاشق .
ک عشق ،
خود مي داند ،
آیین بزرگ کردنت را
اونقدر با دایی حامد بازی کردی خسته شدی و خوابت میاد ، از طرفی هم نگران هستی که اگه بخوابی میریم خونمون ، فدای چشات بشم الهی
خدا وقتی تو رو آفريد
معجزه كرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه ميكنم
ايمان می آورم .
دیشب 21 آبان زلزله شدیدی تقریبا نصف کشور رو لرزوند که حتی در عراق و کویت هم احساس شد
مرکز زلزله 7.2 ریشتری ازگله کرمانشاه بود
بابایی عصر دیروز گل برام گرفته بودند و منم کیک درستیده بودم تا امروز خامه کشی کنم و جشن بگیریم
برای شام رفتیم خونه مامان جون و بابایی کیک رو هم برداشت و آورد ماشین و
یهو با دسته گل سورپرایزم کرد
بعد از شام که فسنجون خوشمزه بود ، کیک رو بریدیم و با شربت آلبالو خوردیم
به احترام فوت شدگان زلزله ( که امروز عزای عمومی هست) امروز جشن نگرفتیم
چون واقعا حس و حالم رو بابایی دیشب دید که چقدر روحیه ام داغون شد و همون دقایق اولیه زلزله مهیب (که حدس میزدم سر هموطنانم چی اومده )
به خاطر زلزله زدگان اشکم سرازیر شد
خدا به ما هم رحم کرد قربونت برم خیلی نگرانت بودم نفس مامان
به قول شاملو :
و عشق ،
اگر با حضور همین روزمرگی ها ،
عشق بماند ،
عشق است
تو در من اتفاق افتادی
و من پر شدم از نگاه تو
به همین سادگی
سیر نمی شوم ز تو
نیست
جز این
گناه من .
میگویند عشقِ خدا به همِه یکسان است
ولی من میگویَم : مرا بیشتر از همِه دوست دارد
وگرنه به همِه
یکی مثل تو میداد
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
هر صبح
زندگی برای ادامه پیدا کردن
به دنبال بهانه میگردد
و چه بهانهای
زیباتر از چشمانت.
آنچنان مهر توأم ،
در دل و جان جای گرفت .
که اگر سر برود ،
از دل و از جـــان نـــرود .
هر صبح
زندگی برای ادامه پیدا کردن
به دنبال بهانه میگردد
و چه بهانهای
زیباتر از چشمانت.
اشتباهی بجای هزار و دویست ، هزار و سیصد نوشتم
سلام نفسم
مامان جون رو چند روزه نگه داشتی خونمون و چون پشت سرش گریه میکنی دلش نمیاد بره خونه
دایی حامد و دایی محمد هم مهمون میان و میرن
خلاصه که شکر خدا شب و روز بغل و کنار عشقت هستی و لذت میبری از حضور پر مهرش .
امروز بابایی خونه بود و صبحانه خوشمزه با نون روغنی و سنگک داغ دور هم خوردیم و تصمیم داشتیم همگی بریم ولی شما به مامان جون اصرار کردی که بریم استخر
مامان جون هم که بخاطر رفتن به بازار از رفتن به استخر با دوستاش منصرف شده بود به خواست شما نظرش رو عوض کرد شما رو استخر رسوندیم و خودمون رفتیم
شکر خدا خیلی بهت خوش گذشته بود و کلی شنا کرده بودی و از بس با محبت و خنده بغل خانوم ها خصوصا خانوم های مسن رفته بودی که همه عاشقت شده بودن و ناجی ها هم که همه دوست دارن و خیلی تعریف شیرینی و خوش هیکلی و شجاعت و شنای شما رو میکردن که همه سفارش اسپند دود کردن کرده بودن ب قول دایی حامد اگه گونی گونی اسپند هم دود کنی بازم کمه
عصری هم که رسیدیم خونه مامان جون ، دیدیم خاله و دختر خاله و پسر خاله ی بابای مرحومم مهمون اومدن خونه ی مامان جون و تا آخر شب با هم بودیم مامان جون کدبانو
در عرض یک ساعت یه سفره ی خوشگل با غذاهای بسیار خوشمزه (قورمه سبزی و خورشت مرغ سوخاری با لوبیا سبز و)پهن کرد
ار بس مشغول حرف زدن بودیم که یادم رفت کنار محدثه و مهدیس جون خوشگل خانوم ها ازت عکس بگیرم
ماشاالله چقدر هم بزرگ شده بودن ، حنانه جون ، دختر دخترخاله گلناز هم به همراه خاله اش (دختر خاله مهناز ) مهمونمون بودن
، روحیه منو و استخر، روحیه شما رو حسابی بهتر کرده بود و با اومدن مهمونها حال و هوامون بیشتر عوض شد و شب هم با عشقت مامان جون برگشتی خونه مون
وفات بهترین بانوی دو عالم تسلیت باد کربلایی سهند جانم
به مناسبت این روز (طبق معمول همیشه که برای وفات و ولادت ائمه حلوا و کیک های مختلفی درست میکنم) حلوای نذری گل محمدی درست کردم
جانم فدای حضرت فاطمه زهرا (س)
امروز من و مامان جون و شما پسر گلم رفتیم استخر ، بابایی هم با دایی ها خونه مامان جون موندن تا برام سورپرایز ولنتاین رو درست کنن ، بعد از استخر که مامان جون ماشاالله در شنا کردن حرفه ای شده و کلی خوش گذشت و شما حسابی آب تنی و شنا و دلبری کردی، برگشتیم خونه و سورپرایز خوشگل و رمانتیک چوبی دست ساز بابایی رو دیدیم بعد نهار قیمه خوشمزه مامان جون پز با سالاد فصل خوردیم و شب دیر وقت به خونه برگشتیم و چون گریه و زاری میکردی که نیای و پیش عشقت بمونی ، مامان جون مهربون که عاشقته هم اومدن باهامون قربون خودت و عشقت بشم پسر عزیزم
موقع عکس گرفتن میگم سهند بخند، زود دندوناتو نشون میدی
البته گاهی وقتها هم در جواب میگی نه ممی خوام
کاملا فارسی رو متوجه میشی و فارسی و ترکی حرف میزنی گاهی هم باهم ترکیبشون میکنی
سهند خوشگله کنار سارینا خانوم قبل از دوخت کفشهایش
حوله تن پوشت که دیروز با بابایی برات یم رو امروز برای اولین بار پوشیدی
مبارکت باشه عریرم الهی به شادی و تن سالم تنت کنی عزیزدلمممم
این هفته بابایی چهارشنبه خونه بود و بعد از صرف صبحانه با بابایی رفتید آرایشگاه ، بعد از نماز جماعت دکوراسیون اتاقت رو عوض کردیم و کلی اتاقت دلبازتر شدو با کمک بابایی استارت خونه تی رو زدیم
عکس قبل از اصلاح مو
وقتیکه از در اومدی تو ، از هیجان دیدن روی ماهت جیغ میزدم و قربون صذقت می رفتم که حسابی کیف کردی و گردن گرفتی و با پز اومدی روی جلو مبلی نشستی و لم دادی
کلی با بابایی خندیدیم به افاده ات
عینک آفتابی ات هم تو دستت خونه آورده بودی
دوستت دارم
به حدی که
برای تمـام لحظه هایت
فرشی از عشـق پهن میکنم
تا تـــو عاشقانه قدم بزنی
و من عاشقانه نگاهت را بم
وفات ام البنین مادر ادب و معرفت و وفا و غیرت تسلیت باد
این هفته دوشنبه و سه شنبه همه ی های عیدمون رو تموم کردیم
دوشنبه با مامان جون رفتیم و شام مهمون مامان جون بودیم (خوراک قارچ و گوشت و دل و فلفل دلمه ای و سیب زمینی با کلی ادویه واقعا فوق العاده بود )
شب پیش مامان جون موندی و من و بابایی رفتیم خونه مون و سه شنبه از صبح تا عصر با بابایی بقیه هامون رو کردیم و خلاصه که لباسها و وسایل تک و شیک و خوشگل مشگل یم و خسته و کوفته اومدیم خونه ی مامان جون و بعد از شام که فسنجون خوشمزه مامان جون پز بود حاضر شدیم بریم خونه ، شما یه جیغ و داد و گریه ای راه انداخته بودی که هاج و واج موندیم
نمی خواستی بریم خونمون و می خواستی بمونی خونه ی مامان جون و جیغ و داد می کردی محمد دای دای کمک ، مامان جون کمک بعد خاله فاطمه (همسایه طبقه بالایی مامان جون ) اومد بیرون ، تو راه پله ها که دیدیش جیغ زدی خاله فاطی کمک کمک !!!!
خاله فاطی هم دلش کباب شده بود برات نمی دونست به ادا اطوارت بخنده یا ناراحت بشه
اینقدر پسر باادب و مهربون و متینی هستی که حتی مغازه دارها و هر کی که چند دقیقه می بینتت عاشقت میشه ولی این یه رفتار بد رو داری که پشت سر مامان جون همیشه گریه میکنی و گاهی وقتا اینطور شدید جیغ و داد راه میندازی که اصلا ازت انتظار ندارم
و چون دوس ندارم با گریه به خواسته ات برسی و بد عادت بشی ، اصلا در برابر این حرکتت تسلیم نمیشم
همیشه خواسته هایت رو با لطفا و خواهش میکنم و لبخند مطرح میکنی ولی درمورد عشقت مامان جون یه آدم دیگه میشی
خلاصه با گریه خونه اومدی و بعد آروم شدی و بوسیدمت و شب بخیر گفتیم و شیرت رو خوردی و رو تختت خوابیدی ( خیلی وقته دیگه مستقل شدی شکر خدا )
بازم مثل همیشه قول الکیبهم دادی که موقع جدا شدن از مامان جون گریه نکنی
پنجشنبه صبح که از خواب بیدار شدی تبخال زده بودی و شوکه شدم گفتی لبم اوف شده شب خوخو اومد و سیلی زد به صورت و بینی ام و ترسیدم و لبم اوف شد !!!
، خدا برچشم بد و افراد بد لعنت کنه ، چون بچه معصوم و پاک و ضعیف هست زود متوجه و موثر از انرژی های منفی میشه ، الهی تصدقت بشم درد و بلات به جونم عزیزدلم .
اصلا از خوخو نترسوندمت و پسر شجاعی هستی
یه روز قبل غصه ی جدایی از مامان جون با ترس حاصل از این خواب وحشتناک باعث ضعیف شدن سیستم ایمنی بدنت و تبخال شده
امروز صبح هم بعد از نماز صبح که من و بابایی می خواستیم بخوابیم بازم یهو از ترس تو خواب هههههههه گفتی و از خواب پریدی ، گفتم چی شد عزیزم گفتی افتادم زمین (ایخیلدیم) و چشاتو بستی و خوابیدی و بابایی تو اتاقت 4 قل و آیة الکرسی خوند و قرآن زیر سرت گذاشتیم و منم نشستم تو اتاقت و دعا و قرآن خوندم و خیالم راحت شد
این هفته بابایی چهارشنبه خونه بود و بعد از صرف صبحانه با بابایی رفتید آرایشگاه ، بعد از نماز جماعت دکوراسیون اتاقت رو عوض کردیم و کلی اتاقت دلبازتر شدو با کمک بابایی استارت خونه تی رو زدیم
عکس قبل از اصلاح مو
وقتیکه از در اومدی تو ، از هیجان دیدن روی ماهت جیغ میزدم و قربون صدقت می رفتم که حسابی کیف کردی و گردن گرفتی و با پز اومدی روی جلو مبلی نشستی و لم دادی
کلی با بابایی خندیدیم به افاده ات
عینک آفتابی ات هم تو دستت خونه آورده بودی
دوستت دارم
به حدی که
برای تمـام لحظه هایت
فرشی از عشـق پهن میکنم
تا تـــو عاشقانه قدم بزنی
و من عاشقانه نگاهت را بم
شب بابایی بی نظیر از سرکار رسید و شام به مناسبت تولد دایی حامد مهمون بابایی مهربون بودیم ، 4 پرس کوبیده ی خوشمزه و سوپ خوش عطر و طعم که خیلی چسبید ، شما گل پسری هم با دایی ها داری شام می خوری و سر سفره من و مامان جون و بابایی هستیم
حیف که از تزیین زیبای کوبیده و نارنج ها و لیمو ها عکس نگرفتم
مامان جون به زور چشاش رو باز نگه داشته بود
خدایا به حق 5 تن آل عبا ، عزیزان منو در پناه خودت نگهدار
فدای خنده هات بشم الهی
دایی حامد عزیزم تولدت مبارک
اینم کادوهایی که بابایی از طرف من و شما برای دایی حامد گرفته
مامان جون هم قرار بود کادو گوشی بگیره که فعلا دایی حامد انتخاب و پسند نکرده و قسمت نشد
خدایا شکرت بخاطر وجود مادر مهربونمون
امام مهربانم ، بهترین پدر دنیا ، پدر یتیمان عاشق
تولدت مبارک
خیلی خیلی دوستت دارم
البته نیاز به گفتن نیست چون از اعماق قلبم خبر داری که چقدر میخوامت
ممنونم که همیشه هوامو داری
یکی هست که هیچوقت نمیذاره بهم سخت بگذره اونم پدرم علی علیه السلام هست
مامان بزرگ مهربونم روحت شاد و یادت گرامی
اینم هفت سین که برای مزار مامان بزرگ عزیزم درست کردم حلوا در نان میکادو و کاپ کیک هم درستیدم
بابایی صبح با مامان جون رفتن سر مزار ولی من بخاطر اینکه شما فسقل خان بد خواب نشی نرفتم چون همیشه بعد از بد خوابی بی حوصله و بی اشتها میشی
بابایی از اونجا رفتن سر کار و تا وادی رحمت شلوغ بشه و هوا طوفانی بشه مامان جون هم خونه رسیده بود
مامان جون میگه برای هر دونه حلوا و کیک کلی حمد و توحید و صلوات برای شادی روح مامان بزرگ هدیه شد ، خدا رو شکر ، الهی که دعای خیرِ روحِ پاکِ مامان بزرگم بدرقه زندگی مون بشه
سلام آقا پسر ماهم
45ماهگی ات مصادف شد با ولادت امام حسین (ع) ارباب مهربونی ها
الهی قربون جفتتون بشم من
امروز مبارکترین روز دنیاست
فرخنده ترین عید مبارک
میلاد سیدالشهدا بر شما پسر کربلایی ام مبارک باشه
امروز با مامان جون افطار کردم
دایی محمد هم ما رو مهمون شیرینی تر لطیفه و بستنی سنتی خوشمزه کرد دست گلش درد نکنه
کیک کاکائویی با خامه به طعم قهوه که خودم پختمبرای ولادت آقا هم کاپ کیک نذری پختم
اینجا ادا در میاری که بگی مثلا خسته شدی و منتظر شمع روشن کردنی
هزاران جان ما و
بهتر از ما
فدای تو
که جان جان جانی .
سلام پسر گلم
ایران درگیر جنگ های نیابتی شده که عاملش آمریکا و اسرائیل هستند که با حمایت همه جانبه ی آمریکا و صهیونیست ، گروه های مختلف تکفیری و تروریستی از جمله داعشی های وحشی که به خون مسلمین خصوصا ایرانیان و شیعیان تشنه هستند ، ایجاد شدند که یکباره مثل مور و ملخ تکثیر شدند و منطقه رو آلوده کردند و برای ایران خط و نشان کشیدند
ایران برای اینکه در خاک خودش درگیر نشه، در سوریه به طور مستقیم و غیر مستقیم مجبور به تار و مار این گروه های وهابی و تکفیری شده
تازگی ها اسرائیل خیلی جوگیر شده و پا رو از گلیمش دراز کرده و با پشت گرمی حامیانش پایگاه هوایی تیفور رو به موشک بست و چندین جوان از هموطنانمون به شهادت رسیدند
از طرفی هم با وجود تعهد ایران و قطع فعالیت های هسته ای اش ، امروز آمریکا از برجام خارج شد و بار دیگر بدعهدی اش رو ثابت کرد و باز هم رسوا شدند
ثابت کردند که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و ارزش و لیاقت سازش و مدارا و اعتماد کردن رو ندارند و دشمنی و کینه و نفرت این شیاطین از ایران و ایرانی و مسلمین تمامی نداره
با جنگ و تحریم میخوان ما رو به روز افغانستان و عراق و سوریه و یمن و بندازن ولی به لطف خدا و عنایت صاحب الزمان عج و غیرت جوانان جان بر کف و هوشیار هموطنمون و بحق خون پاک هزاران شهیدمان ، این آرزو رو به گور میبرن و هم قدرت هسته ای و موشکی مان روز به روز پیشرفت میکنه هم مسئولین مخلص و متعهد برای بهتر شدن وضع معیشت کشور تلاش میکنند تا خاری باشیم در چشم دشمنان تا کور شود هر آنکه نتواند دید
با اینکه زمستون زیاد بارش برف نداشتیم ولی بهار پر از نزول رحمت الهی و بارش بارن بود خدا رو هزار مرتبه شکر انشالله ما هم قدر نعمات خدا رو بدونیم و اسراف نکنیم و فرهنگ مون رو ارتقا بدیم و بجای تفرقه و دو دستگی و خودخواهی ، با هم متحد و مهربان باشیم تا انشاالله زندگی و آینده ی خوبی در پیش رو داشته باشیم طوریکه وقتی شما فسقل خان به سن ما رسیدی همه جوره در رفاه و امنیت در زیر سایه ی صاحب الزمان عج باشی و خدا رو شکر کنی که این روزهای سخت کشور هم تموم شد .
اللهم عجل لولیک الفرج
آنان که در عصر غیبت با مستکبران زمان خود مبارزه نکرده و زندگی عملی خود را صحنه ی مبارزه با باطل نساخته اند در روز ظهور به علت عدم آمادگی مانند قوم موسی(ع)به حضرت مهدی (عج)خواهند گفت:تو و پروردگارت بروید و بجنگید ما این جا می نشینیم.
انشاالله هیچ کدوم از ما جز این دسته نباشیم.
خدایا آنان که امکان هدایتشان وجود دارد هدایت کن و آنان که از هدایت تو بی نصیب اند ، سرنگون.
کربلایی پسر گلم عید نیمه ی شعبان ولادت با سعادت امام عصر عج بر شما سرباز صاحب الزمان مبارک باد
سلام بر خاندان يس ، سلام بر تو اى دعوت كننده به سوى خدا، و آگاه به آياتش ، سلام بر تو اى باب خدا و سياستمدار دينش ، سلام بر تو اى خليفه خدا و ياور حقّش ، سلام بر تو اى حجّت خدا ، و راهنما به سوى اراده اش ، سلام بر تو اى تلاوت كننده كتاب خدا و تفسيركننده اش ، سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز ، سلام بر تو اى بجا مانده خدا در زمينش ، سلام بر تو اى پيمان خدا كه آن را برگرفت و محكمش كرد ، سلام بر تو اى وعده خدا كه آن را ضمانت نمود ، سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش سرريز ، و فريادرس و رحمت گسترده ، و وعده بی دروغ ،
سلام بر تو هنگامی که بر می خيزى ،سلام بر تو زمانی که مىنشينى ، سلام بر تو وقتى كه می خوانى و بيان مى كنى ، سلام بر تو هنگامی که نماز می خوانى و قنوت بجا مى آورى ، سلام بر تو زمانی که ركوع و سجود مى نمايى ، سلام بر تو وقتى كه تهليل و تكبير مى گويى سلام بر تو هنگامى كه سپاس و استغفار مى نمايى
سلام بر تو زمانی که صبح و شام می کنى،سلام بر تو در شب هنگامی که مىپوشاند،و در روز وقتی که آشكار می شود،سلام بر تو اى پيشواى امين،سلام بر تو اى پيش نهاده آرزو شده،سلام بر تو به همه سلامها
خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت، و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمی یابد، و تجدیدکننده آنچه از احکام کتابت تعطیل شده، و محکم کننده آنچه از نشانه های دینت و روشهای پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسیده است، و او را قرار ده، خدایا، از آنان که از حمله مان، نگاهش داری، خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به دیدار او، و کسانی که بر پایه دعوتش از او پیروی کردند شاد کن، و پس از او به درماندگی ما رحم فرما، خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن، و در ظهورش برای ما شتاب فرما، که دیگران ظهورش را دور می بینند، و ما نزدیک می بینیم، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان.
(فرازهایی از زیارت آل یاسین و دعای عهد)
می شود روشنی چشم من از راه برسد ؟
انتظار من از امروز ،
به آخر برسد؟
در کویری که پر از
سوز و پر از تشنگی ست؛
می شود شبنمی
از آیه کوثر برسد؟
آقا جان تولدت مبارک خیلی خیلی دلتنگتیم
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست
چلو کره ی خالی میخوری بدون کباب ، فقط گاهی وقتا هوس گوشت یا کباب میکنی
شب قدر اول تنها رفتیم مسجد ولی شب قدر دوم و سوم با مامان جون بودیم و خیلی این سه شب پر بار بود شما هم دیگه آقا شدی و تو مسجد خیلی بهت خوش گذشت و ما هم با خیال آسوده دعا خوندیم و عبادت کردیم
دیشب که با مامان جون پارک بودیم ، برای تولدت مامان جون کامیون بزرگ ن برات چون قبا دوسش داشتی ولی شما کامیون و اتوبوس ماکت دوس داشتی و دوباره مجبور به تعویض شدیم
دو تا کامیون و یه اتوبوس به جای اون کامیون بزرگ پلاستیکی برداشتی یعنی عاشق این ماکت های فلزی هستی و کلکسیونش رو داری
البته یه اتوبوس کپ این قبل از تولدت بابایی ه بود که داغونش کردی منتهی اون قبلی رنگش طوسی هست
اسنک پیتزای مامان جون که خیلی دوسش داشتی
کیک شربتی
سالاد مرغ مامان جون جونی
کوکوی لوبیا سبز خوشمزه ی چند طبقه ی مامان جونی
دسر پان
پیراشکی گوشت فوق العاده ی مامان جون
یادم رفت از شام عکس بگیریم
امسال تصمیم گرفتیم مهمانی مون در رستوران خودمونی باشه و غذاهایی که هر سال برای مهمون ها تدارک میدیدیم در یکبار مصرف بکشیم و ببریم به همسایه ها بدیم که شکر خدا همه ی همسایه ها بسیار راضی بودن ، خدا قبول کنه
تولد 4 سالگی ات به قمری مبارک باد پسر خوش قدمم
الهی بحق این ماه عزیز خدا ، عمری طولانی و با عزت داشته باشی عزیزدلممم
اینم دو تا ست راحتی که مامان جون برای پسرهای ماهش ه خدا مامان جون مهربون رو حفظ کنه الهی
حلوای هویج برای شهادت امام علی ع پختم که بسیار خوشمزه بود
دفعه اول برای افطاری دو سالگی ات به سال قمری کیک حلوایی پختم که حلواش هویج بود و بسیار مورد پسند واقع شد
اون پیشدستی هم برای مامان جون کنار گذاشتم
بعد از خنک شدن طعم سمنو میداد
شهادت امام علی علیه سلام تسلیت باد و طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق باشه کربلایی های گلم
الهی مامانت قربون تیپ و سلیقه ات بشه
خودایا شکر
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
هر روز یا افطاری مهمون بابایی هستیم یا میریم بیرون و هواخوری و پارک و.
شکر خدا ماه رمضان خیلی لذت بخشه برامون
با تو می شود هر روز یک عمر زندگی کرد
و در فردای چشمانت باز به دنیا آمد
تو عطر کدام خوشبوترین گل جهانی ؟
که هر کجا می نویسمت شکوفه می دهی
گل خوشگل و فوق العاده خوشرنگی که عشقم برام چید
تقدیمی از طرف عشق مهربونم
اولین بار بود توت قرمز شیرین خوردی اونم اینقدر زیاد
نوش جونت بشه الهی بابایی چند تا برای من چید و سپرد که موقع افطار حتما بخورم
گل من خوشگلتره
پسمل تنبلم همیشه راه پله ها دو طبقه راهو میری بغل بابا و عاشقانه و محکم گردنشو بغل میکنی: بابا گوجو جَیَم خااااش ای یَم
(بابا بغلت میام ، خواهش میکنم)
پسرکم
نه عاشق شو ؛
مردانه از عشقت محافظت کن ؛
و کودکانه سالهای سال عشقت را تازه نگهدار . . .
سه عکس اول مربوط به دیروز سه شنبه هست که با مامان جون رفتیم به گاه
من از تمام دنیا
فقط آن دایره مشکی چشمان تو را میخواهم
وقتیکه در شفافیتش بازتاب عکس خودم را میبینم
پسرم
وقتی که به تو نگاه میکنم
بیشتر عاشق خالقت میشم
آخه فقط خدا میتونسته
موجودی رو به زیبایی و حیرت انگیزی تو خلق کرده باشه
کیک شربتی اسلایسی نذری برای شادی روح شهدا
این دختر ناز و باادب باهات دوست صمیمی شده بود و موقع افطاری و شام کلی با هم بازی کردید
قربون ذوق و خنده های ساختگی ات بشم مننن
پشت سر دوستت و بچه ها که می رفتن خونه شون می خواستی بری
راستی عاشق این شلوارت هستی و هر روز سر تیپ زدنت کلی غر میزنی که شلوار پارسال و تنگ و کوتاهت رو بپوشی ، اسمشو گذاشتی شلوار سیپید (سفید)
پسر عزیزم یادت نرود که هر چقدر هم که بالا رفته باشی ،
برای دیدن بزرگی خداوند باید سرت را بالا نگه داری و با دیدن عظمتش سجده ی شکر بجا آوری
این عصرهای بارانی ِ بهاری ،
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود … بـاور مـی کنـی؟
سلام عزیزدلم
وااای که خدا میدونه چقدر سرم شلوغ بود
به خاطر اثاث کشی به خونه ی جدید و تولد شما و مهمانی و کارهای نهایی پایان نامه ام برای دفاع خیلی وقته وبلاگت رو به روز رسانی نکرده بودم ، البته دو ماهی هم هست که تنبلی میکنم کمی
انشاالله به زودی وبلاگت رو کاملا به روز میکنم
آخرین ماهگردت در این خونه
و
قبل از 4 سالگی ات
مبارک
لباس ست خوشگلت هم هدیه ی مامان جون گل هست با اینکه کمی بزرگ بود ولی تنت کردم
من بهار را در اردیبهشتی خلاصه میکنم که صدای گنجشک ها هنگام صبح مرا به وجد می اورد
هوای اردیبهشت را نفس می کشم و لذت میبرم و خدا را سپاس می گزارم و ازش میخوام تا برسم آخر تیییییر
تو میوه ی فوق خوشمزه ی تابستونی منی
قربونت برم که مثل بابات عشق میوه ای
با اینکه مشغول جمع کردن اثاث خونه هستیم ولی بخاطر داشتن عشق سفر و گردش نمی تونیم تو خونه بمونیم
محل برگزاری اولین کنکور دایی محمد تیزهوش
دهکده ی توریستی و پلکانی زنوزق با آب و هوای خنک و پاک
این قسمت هم قبرستان جالب زنوزق هست
در این روستای کوهستانی از گوش دراز برای باربری و استفاده میکنن و تعدادشون زیاده
پشت سر بابا آبشار دامجا قیه و روبروش استخر و باغ شخصی دیده میشه
از زیر همین کوه آبشار جریان داره
آبشار از نمای بالا
داخل این قسمت بسیار شگفت انگیزه از بیرون هم آب جریان داره و از هر طرفش هم آب چکه چکه میکنه
آب باریکه ای که از آبشار میاد پایینو بسیار خنک و گواراست
از اون طرف هم شلنگی وصل کردن که آب رو به این سمت هدایت کنه
نمای زیبا از کوه و آبشار زیر کوه و
ادامه ی همون آب هست که میره به سمت روستای زنوزق و باغات و
چشم انداز راستمون(کوه)
چشم انداز چپ مون (دره)
کنسرو لوبیا چیتی و قارچ خوشمزه با ادویه جات و فلفل
اینقدر آب ریختی که بالاخره تمومش کردی عاشق آب بازی هستی فداتشم
داخل محل آبشار دامجا قیه زنوزق
دامجا قیه شلالسی
اینقدر توی آبشار من و تو و بابا و مامان جون بازی کردیم که خسته شدیم و شما هم خیس آب شدی
اینهمه زیبایی داخل کوه شگفت انگیز و باور نکردنی بود
داری با چوپان و گوسفندهاش بای بای میکنی خوداااا بیزززز (خداحافظ)
یه چایی ذغالی هم مهمون بابایی گل شدیم
بعد از دوساعت آب بازی خسته و کوفته افتادی خوابیدی فداتشم الهی
بر بلندای زنوزق
پشت سر بابایی دره ی عمیف و صخره های زیبا و سد زنوز دیده میشه
داریم میرسیم سد زیبای زنوز
بابایی بالای سنگ و صخره ی باریک به جا مانده
غروب زیبا در زنوزق
کلکسیون ماشین های فلزی ات با ماکت خودروهای سنگینی (که مامان جون برات این 3 تا رو ن ) تکمیل تر شد
البته یه اتوبوس نقره ای هم داشتی قبلا که الان دو تا شدن
چند وقته عاشق نودالیت با طعم مرغ شدی و بابایی برات با جعبه میخره که با کره طبیعی (که برات با ماسوره میزنم ) و سس خرسی نوش جون میکنیو برای تهیه اش هم کمکم میکنی
پ.ن : بخاطر نگرانی از خوردن سس کچاپ با مواد نگهدارنده و رنگ و خودم برات سس قرمز درست میکنم سالم و خوش طعم و خوش رنگ و عالی که اصلا متوجه تفاوت طعش با سس خرسی نشدی
تو نور چشم منی تو عزیزدل منی
امروز به مقصد آبشار سرکند دیزج شبستر حرکت کردیم
در حال خوندن ترانه ای که عاشقشی
قلبم رو تکراره همیشه دوستت داره ی مرتضی پاشایی
خجالت کشیدی
اعتماد بنفست رو حفظ کردی
مسیر خاکی و پیاده روی طولانی داشتیم تا برسیم آبشار ولی شرایط پیاده روی اصلا جور نبود ، به همین دلیل جلوتر نرفتیم
این آب از همون آبشار میاد
اینم آب زیر زمینیهست که بسیار خنک و خوش طعم و مفید برای کلیه ها هست
نهار آماده ست
باقالی پلوی بسیار خوشمزه ی مامان جون پز که همه مون عاشقشیم خصوصا بابایی
از اینجا که نشستیم حواسمون بهت هست عزیزدلم
از بابایی عکس میگرفتم که بدو رفتی بغلش
ناراحتی که مامان جون بدون شما عکس گرفت
واای که چه شیرین و مهربون با جوجه تیغی حرف میزدی
بعد رفتیم باغ دوست بابایی که دعوتمون کرده بودن
خیلی شلوغی و جنب و جوش و بدو بدو کردی
در حال آقا آقا گفتن دنبال دوست بابا می دویدی که افتادی زمین دستت زخم شد
الهی تصدقت بشم من
خیلی درد و سوزش داشتی بمیرم الهی
با چای ذغالی پذیرایی شدیم از صبح هوس کرده بودم
باغ بیشتر آلبالو داشت ، منتهی زردآلو هلو شلیل سیب و هم داشت
باغ بسیار بزرگ و زیبا و دلبازی بود
حدود ده کیلو و شاید بیشتر آلبالو آوردیم و چای آلبالو و آلبالو با نمک دریا و خوردیم و لذت بردیم
پ.ن : با روغن حیوانی اصل که زن دایی ثریا داده بود قبلا، زخمت فوری خوب شد
هنوزم بعد از 5 ماه خاطرشو میگی که آقا آقا میگفتم دویدم افتادم زمین
جای زخمت لک قهوه ای هست الان
آخرین افطاری امسال هم دور هم بودیم تا بعد از افطار حرکت کنیم قم
تا انشاالله نماز عید فطر رو در قم بخونیم
سبزی و شیرینی که مامان جون آورده بودن با شله زرد مامان جون پز فوق العاده
دو تا خاگینه یا قیقاناخ شیره با گلاب و شیره انگور که خودم درست کرده بودم و بسیار خوشمزه و عالی بودن
کمی بعد از راه افتادن خواب رفتی عززززیزدلم
بابایی در حال تخمه شکستن
دقیقا موقع نماز رسیدیم و بدو بدو و نفس ن خودمون رو به صف نماز رسوندیم
عیدتون مبارک عزیزای دلم
بی حال هستی ، هوا هم داره گرم میشه
این بالا که نشستی حین داری بلبل زبونی میکنی ، هی میگی آبپز آبپز واای آدم میسوزه خطرناکه (منظورت آشپز و آشپزی و خطرات آشپزی و سوختن هست )
بعد از استراحت و خواب و حموم و خنک شدن هوا ، رفتیم زیارت
تازگی ها وقتیکه کلافه میشی این ادا رو در میاری
خیلی خوشحالم مثل یه رویای شیرین می مونه این لحظات برام
وقتیکه خیلی احساساتی میشی اینجوری دندونات رو روی هم فشار میدی و محکم بغل میکنی
فدات بشم الهی مهربون پسر ماهم
دوست بابا که همسفر قم هستن
ابوالفضل و علی جان
چشم راستت در هوای گرم قم حساسیت کرده
عاشق اتوبوسی چه کوچیک جه بزرگ
نی نی ها رو دوس داری
کوچه لره سو سپمیشم
یار گلنده توز اولماسین
عشقم هر جا گلی میبینه برام میچینه و با عشق میده بهم گاهی کلیدنده عقب میره تا گلی که چشمش رو گرفته رو برام بیاره
کلی آب انار و رب انار و لواشک انار و زرشک و از ساوه یم واقعا من
عینک مامان جونرو خیلی دوس داری
در راه برگشت به خونه در حال خوردن عصرانه نزدیکی های زنجان
هاپو کوچولوها رفتن قایم شدن که داری صداشون میکنی هاپو بیا کارت ندارم نترس عزیزم
ثمره ی عشق ما
یک غروب دل انگیز و
ساعت 11 شب خونه رسیدیم
چند روز خسته و کوفته فقط میخوابی
درباره این سایت